حسنا جونحسنا جون، تا این لحظه: 18 سال و 8 ماه و 1 روز سن داره

♥ حسنا عشق آبجیـــ ♥

تولد تولد تولدت مبارک :))))

سلام آبجی گلم ! آخه من چه خواهری هستم ک باید دو روز بعد از تولدت بهت تبریک بگم ؟! خواهر نازنینم ، عزیزترینم تولدت رو با هزاران سبد گل یاس تبریک میگم و برات از ته قلبم بهترین آرزو هارو دارم جیگرم خواهرم روز تولد شما کردان بودیم و برات اونجا یه تولد گرفتیم ک خیلی هم بت خوش گذش ایشالا یه تولد به زودی تو خونه برات میگیریم خوشگلم دو سه تا هم عکس تکی بیشتر نداری :((( بقیه شون یا فیلمه یا تو عکس کسی هس :( حالا همون دو سه تا رو برات  محض یادگاری میذارم فدات شم :)) یه کیک از تهران گرفتیم و اونجا برات جشن گرفتیم   اینم از عکســــــــــــــــــــــــا : سبد تولد حاوی : شمع ، چاقو ، چنگال ، ظرف ها ...
1 شهريور 1392

پلاک ماشینـ :))))

سلام خواهر گلم ما تازگی ها با شما به یه  مشکلی برخورد کردیم ! میدونی مشکل ما با شما چیه ؟! الآن میگم چند وقت پیش که یه ماشین جدید گرفتیم پلاکش ایران 77 بود بعد از چند هفته بابا رفت پلاکو عوض کرد و شد ایران 11 حالا شما هر ماشینی رو که  پلاکش    ایران 11 هس میبینی بهش میگی همشهری ! ما به تازگی متوجه شدیم منظور شما از همشهری چیه ؟! همشهری از دید شما کسیه که در منطقه ی سعادت آباد زندگی میکنه ! ما هرچه قدر به شما میگیم هر ماشینی که دو تا عددش مثه هم باشه تهرانیه فرقی نمیکنه برای چه منطقه ای هس حرف تو گوشت نمیرهـ ک نمیرهـ .   * راستی من دیروز پلاک 88 هم دیدم *         ...
7 مرداد 1392

پارک نهج البلاغه و ماجرای گریم :))

دیشب بعد از خونه مامانی اینا رفتیم پارک نهج البلاغه بعد یهو دیدیم اوا الناز جان بچه ها رو گریم میکنه سپس ما هم تصمیم گرفتیم حسنا جون هم گریم کنن و همین اتفاق هم افتاد حسنا جون به الناز گف منو شبیه خرگــــــوش کنید لطفا :) بعد به شکل زیر دراومدش هرکی تو پارک حسنا رو میدید میگف این موش کوچولو رو نگا کن آخه مردم فهیم ایران زمین به نظر شما موش انقد دندونش بیرونه؟؟؟!!! دیگه خلاصه حسنا جونو سر همین موشو خرگوش ناراحت کردن آخه حسنا عـــــــــــــــــــــــــاشق خرگوشه بهش بگی موش نالاحت میشه :( خلاصه ما نفهمیدیم موشه با خرگوش؟؟؟!!!! نظر شما چیه ؟! (موش یا خرگوش)؟! اینم عکـــــــــــــــــــــــــــــــس :       ...
5 مرداد 1392

دماونــــد

سلام ما چهارشنبه تقریبا 3 هفته پیش تصمیم گرفتیم با خاله حمیده اینا بریم دماوند عسل بخریم ناهار رو برداشتیم رفتیم یه جا تو سایه ناهار خوردیم بعدشم برای چای خوردن رفتیم دشت شقایق ها البته به صورت اتفاقیـ !! بعدشم ییهو تصمیم گرفتیم شب بخوابیم اونجا انقد ســــــــــــــــــرد بود که خدا میدونه ! بالاخره هرطوری بود با سرما کنار اومدیم و یه چرت کوچیک زدیم . صبح صبحونه خوردیم و راه افتادیم ...! شما از شدت سرما به این حالت در اومدیـــ :) عکس های زیر مربوط به سد لار هستش بابا جان دارن جوراب پای شما میکنن :-D ...
3 مرداد 1392

پارک آبــشار :دیـ

ما یه شب تصمیم گرفتیم که با عمو ها و عمه بریم پارک آبشار  خلاصه وسایلامونو جم کردیم و راه افتادیم . شما در عکس ها یه پسر بچه ای را مشاهده میکنید که لباس بنفش تنشه ایشون پسر عموی حسنا جون هستن ...! دیگه بازی تموم شد باید جوراب بپوشم ...! حسنا جون و راحله جون (دخمل عمو) ...
3 مرداد 1392