حسنا جونحسنا جون، تا این لحظه: 18 سال و 8 ماه و 1 روز سن داره

♥ حسنا عشق آبجیـــ ♥

بازم پارکـــ :))

1393/4/12 2:30
406 بازدید
اشتراک گذاری

خوااهر گوگولیـــ مگولیـــ سلام عجقم ... آرام

ببین از من بعیده ک تو یک روز چند تا پست بزارم ترسوولیــ امروز دوتا پست گذاشتم تعجب

خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ خنده ببین چقدر زرنگ شــــدم خواهریـــ خندونک

امشب هم بعد از افطار رفتیم پارک نهج البلاغه .. ماشینو ک پارک کردیم داشتیم میرفتیم تو پارک ک یهوو دیدیم

اااااااااوااااااا خاله اینا هم از اونطرف دارن میرن گیج

از خوشحالیــــــــ داشتی ذوق مرگ میشدی عسیسم بوس حامد هم ک تورو دید بدتر از تو خیلی خیلی خوشحال شد چشمک

خاله گفت اتفاقا تو فکر این بودم ک رسیدیم پارک اس بدم شما هم بیاین آرامآرام

کلیــ تعجب کردیم خندونک

آقا مجید (شوهر خاله) فکر میکرد مامان اینا از قبل برنامه ریزی کرده بودن قه قهه هرچی بهشوون میگفتیم اتفاقی بوده باور نمیکردن خنده

خلاصه اینکه کلیــــــــــــــــ ی دل سیــــــــــــــــــررر بازی کردی بوسبوس

ما رفته بودیم پیاده روی مثلا .. ب خاطر همین چندتا دونه میوه برده بودیم فقطط خجالتخجالت

از اونجا جای همگی سبز آب هندونه و بستنیــ گرفتیم خوردیم محبت

حلال وقت برگشتن شده بود مگ شما دو تا وروجک میومدیییم عصبانی

بابا ک سرش با وایبر و .. اینا گرم بود ... آقا مجید هم دراز کشیده بودن .. مامان اینا هم ک دگ هیچیــ

حرف عصبانیحرفعصبانی حرف عصبانی

حالا کی بره دنبال بچه هااا ؟؟؟؟!!! درسخوان حنــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــانـــــــــــــــــــــــــــــــــــه گریهگریه

منم ک داشتم از دلدرد میمردم از این ور ب اونور میدویدم دنبال شما فسقلیااا  غمگین

دگ ب زور و بکش بکش از وسایل بازی جداتون کردم

بعدشم هرکاری میکردیم از رو زیراندار بلند نمیشدین ک بریم ... بدبو

هی با هم داد میزدید : ما نمیایم ... ما نمیایم ...خسته

مامان اینا هی بهتون میخندیدن خنده منم ک عصبانیعصبانی بودم شدیدااااااا دگ میخواستم سرمو بکوبم ب دیوااااار

خلاااصه با هزار بدبختیــــــــــــــــــــــــ آوردیمتون دم ماشین و مامان اینا لطف کردن قرار بعدی رو جمعه گذاشتن ک همه با هم بریم کردان

ااول گفتن فردا ( پنجشنبه ) بریم ک خداروشکر بله برونه عمو

انگار ن انگار من شنبه کلاااااســـــــــــــــــــــــ دارم

خدایا ب کدامین گنـــــاه ؟؟؟!!!

خدایا خودت کمکم کن شنبه سر کلاس خوابم نبره

آمین خندونک 

حالا بابا شاید پنجشنبه بره کوه ... اگ بره کردان میپره هووووووراااااا

عوضش منم تخت میگیرم میخوابم شنیه پر انرژی میرم مدرسه راضی

 

دگ چشم باز نمیشه

فعلن شب همگیــــ بخیـــر

محبت دووووووووووووووستووون میداااااارم محبت

موچ موچ مااااچ بوسبوسبوس

 

 

پسندها (2)

نظرات (6)

ام امیر
12 تیر 93 10:57
سلام حنانه جان.از نوشته ها وکلا مطالبت معلومه که دختر مذهبی هستی و من از اینکه تو این همه وب تونستم با وبلاگت اشنا بشم خیلی خوشحالم.بعد از اینکه میبینم اینقد به خواهر کوچولوت علاقه مندی بیشتر خوشحال میشم.نوشته هات و که میخونم با خودم میگم کاش منم قبلا خواهرامو اینقد دوست داشتم.الان دوستشون دارما ولی کاش به اندازه شما دوسشون داشته باشم.وبلاگی همندارم که باهات تبادل لینک کنم.تو نوشته هات خوندم که تهران زندگی میکنید ماهم همین بغل دستتون تو شهر بی بی حضرت معصومه ایم.همیشه بهت سر میزنم .موفق باشی سلام... بله ما خانوادگی مذهبیــ هستیممنم از آشنایی با شما خوشحالمآخه خواهر کوچولوم عشــــقه منه شما چند سالتونه؟خوشحالم ک نزدیک ما زندگیـ میکنید ما رو خوشحال میکنید بهمون سرمیزنید عزیـــزم هروقت اومدید پیشمون واسمون یادگاریـ بذارید بیشتر خوشحال بشیم ب امید دیدار مجدد
ام امیر
12 تیر 93 15:03
از شما باید بزرگتر باشم.یه پسر 4 ساله دارم.29 سالمه.وقت افطار دعامون کن . بله خیلِــــ بزرگتر هستید خدا گل پسرتونو حفظ کنه براتون حتما... محتاج دعای شما هستیم
عاطفه
12 تیر 93 17:39
سلام حنانه جون ممنون که بهمون سر زدی عزیزم خوشحال میشم با افتخار لینکتون میکنم...آبجی گلتم ببوس حسنی خانومو سلام مامان عاطفه گل و مهربون ما هم خوشحال شدیم اومدین پیشمون شما هم با افتخار لینک شدید چشــم .. شما هم مانیاد جان رو ببوسید
ام امیر
12 تیر 93 19:11
دوباره سلام.وقتی با یه نفر طرح دوستی میریزی مجبوری همه صفحات وبلاگشو ببینی کاری که الان من کردم.ماشالله شما چقد سفر رفتین.انشالله همیشه به سفر و خوشحالی باشه .راستی رمزم که ندارم حالا چیکار کنم دوباره علیک سلام خسته نباشید ... نع اتفاقا ما زیاد نمیریم تو وبلاگ سبحان رمزو چجوری میگیرین؟
ام امیر
13 تیر 93 11:06
چون وبلاگ نداشتم شمارمو فرستادم.مامانشم لطف کرد و اعتماد کرد و برام فرستاد. هـــــــــــوووم
فاطمه
23 تیر 93 13:12
هارهارهار پس داشتی بیچاره میشدی میخواستن ببرنت کردان هوا به سرت بخوره تقریبا یجورایی