♥ حسنا عشق آبجیـــ ♥

سلاااام خوبین؟ خوشین ؟ سلامتین؟؟ وااااای میدووونین امروز چ روزیه ؟؟؟ . . . . . . . . . . . . امروز تولد حسناااا جووووونه       خوواهرک گلکم تولد مبااااارک   خوواهر گلم عزیزکم چون تولد شما مصادف شده با شهادت نمیتونیم تولد حساب برات بگیریم ولی همه بهت قول دادن بعد از تولد یه سور و سات حسابی به راه بندازن       ببخشییییییییییییییییید خوااهر نازنیم امروز کلیــــــــــ کااار دارم باید برم متاستفانه ببخشید شرمنده خواهر جووونیــ همین اوومدم بگم ک به یادت بوودم عزیزترینم   تا خبرهای بعدی...

سلام خواهر گل گلاب خواهر وااااااای خیلی خیلی عصبااااانیم کلی مطلب نوشتم همش پاااک شد ای خداااااااااا من با این همه درس و مشق میام اینجااا بعدشم ... ینی دلم میخوااد لب تابو بترکووونم من نمیدوونم این چکنویس چیه پس؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ فعال بوود مثالا کلیـــ خاطرات جدید نوشته بووودم و خبرای تاازه دگ اااااااااصلللللللن حووووووصللللم نمیگیرررره بنویسم اینم تنبیه برای نی نی وبلاگ ب زور خندیدم الآن حالا بیخیااال   ب رای عید فطر رفته بودیم کلاردشت ... دیگه نمیگم چه اتفاقایی افتاد و کجا رفتیم واسه حسنا جون جشن گرفتیم ک همه ی روزه هاشووو کامل گرفت یه خانم عکاس هم اومد ازش چندتا عکس محض یادگاا...

حسنا جون : سلام دوستان من حسنا هستم از آشنایی با شما خوش بختم من برای اولین بار پست میزارم من امشب که داشتم پست میزاشتم حنانه هی می گفت اوا راستی این کا رمی توانی انجام بدی این رو گفت وانجام داد وکامپیوتر هنگ کرد         آبجیــ حنانه : سلام مامانای مهربوووون اون نوشته ی بالا رو حسنا جون نوشتن برای اولین بار امشب اومد یهوو گفت حنانه میخوام خودم پست بزارم تو وبلاگ خیلی برام جالب ک یهو گفت هی میومد شکلک بزنه لب تاپ هنگ میکرد ده دفه مطالبش پاک شد دوباره از اول مینوشت آخیـــ الهیــــــــ بالاخره موفق شد سه خط بنویسه کامنت های این پست رو حسنا جون جواب میده      بب...

سلاااام مامان وحیده  مهربوون یه خبر خووب براتون داررم رمز همه ی پست هارو نشستم عوض کردم به خاطر شما رمز همه ی پست ها همونی هست ک دارین حالا چیزه خاصی تو پست رمز دارا نیس ... ولیــ دیدنش ضرر نداره فقط یه چیزی ..... ممکن بعضی از پست هارو جا انداخته باشم شما بگین من کمتر از 24 ساعت رمزو تغییر میدم حالا بفرمایید از دیدن پست ها لذت ببرید ...

سلام خواهر جوونی خوبی خوشی سلامتی ؟؟؟ امروز تا از مدرسه رسیدم لباسامو ک درآوردم اومدم وبلاگ شما حالا بگو خواهرت تنبله دیشب اومدی وبلاگتو دیدی ... یهو گفتی حنانه ؟؟ گفتم بلی ؟؟؟ گفتی فقط هشت صفحه برام نوشتیــ ؟؟؟؟ بعدشم با ناراحتی صفحه وبلاگو بستی رفتی خعلیــــ ناراحت شدم ک آجیم ناراحت شده ببخشیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد بعدشم گفتی وبلاگ بقیرو ندیدی چقدر پست میذارن ماماناشون ؟؟؟؟ منم گفتم خب عزیزم مامانا درس ندارن ... خیلیام ک کارگر دارن .... زیاد کار نمیکنن میان ...

سلااااام خواهرجونم .... آخ آخ من شرمنه ام انقدر دیر ب دیر آپ میکنم ببخشیـــــــــد شما خیلیــــ مهربونیـــ خانوم خانوما خب بذار یذره رویداد های اخیر رو شرح بدم برات دیروز با خاله حمیده و مامان و فاطمه یاس جون رفتیم ملاقات محدثه ( نوه خاله ی مامان ) ... طفلکیـــ کمرشو برای بار n عمل کرده .. دوباره شهریورم باید عمل کنه بعد از اونجا رفتیم کریستال و چیزای تزیینی خریدیم بعدشم رفتیم هایپر استار خرید کرردیم رفتیم هایپر دیدیم واااای چه خبره ؟؟؟؟؟!!!!! مردم دعوا و جنگ و ریخته بودن سر وکله ی هم بعدش علی آقا پسرعموی بابارو دیدیم ک اونجا کار میکنه ... گفتش یسری ظروف رو حراج کردن مردم از صب جلو در صف کشیدن مامان ا...

ام امیر : سلام .عباداتت قبول.امیدوارم خدای مهربون ازتون قبول کنه. آبجیــ حنانه : سلام ام امیر گل و دوست داشتنیـ خوشحالم ک بازم اینجا میبینمتون پسرگلتون خوبه ؟ همچنین ممنـــون ...